گنجور

 
محتشم کاشانی

از اشگ گرم چشم ترم کان آتش است

وین موجهای خون گل طوفان آتش است

آهم شرر فشان شده یاران حذر کنید

کاین آه در تراوش باران آتش است

اشگی که می‌رسد ز درونم به چشم تر

سیلی است کش گذر به بیابان آتش است

آه بلند شعلهٔ من گرد کوی او

شب تا به روز مشعله گردان آتش است

چشم کرشمه ساز تو را از نگاه گرم

پیوند تیر غمزه به پیکان آتش است

از آه من مپوش رخ آتشین که باد

هرچند جان گزاست ولی جان آتش است

دود درون محتشم از بس صفای دل

مانا به شعله‌های درخشان آتش است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode