به رقیب سفری وعدهٔ رفتن دادی
رقتی و تفرقه را سر به دل من دادی
ملک وصلی که حسد داشت بر او دشمن و دوست
یک سر از دوست گرفتی و به دشمن دادی
بر طرف باد گوارائی از آن نعمت وصل
که ز یک شهر گرفتی و به یک تن دادی
غیر من بوی می هر که درین بزم شنید
همه را گل به بغل نقل به دامن دادی
باد تاراج ز هر جا که برآمد تو تمام
سر به خاکستر این سوخته خرمن دادی
تیغ تقدیر که بد در کف صیاد اجل
تو گرفتی و به آن غمزه پر فن دادی
محتشم دیر نکردی به وی اظهار نیاز
نیک رفتی که مرا زود به گشتن دادی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.