گنجور

 
محتشم کاشانی

تا شده ای گل به تو اغیار یار

در دلم افزون شده صد خار خار

ای بت چین جانی و جسم بتان

پیش تو بی‌جان شده دیوار وار

زلف تو تاری به من اول نمود

روز من آخر شد از آن تار تار

سوخت تن از سوز تو ای دل بر او

رشحه‌ای از دیدهٔ خون بار بار

تا بکی ای گلشن خوبی بود

بلبل تو از غم گلزار زار

سرمه راحت مکش ای دل به چشم

دیدهٔ پرآب از غم دلدار دار

محتشم از شرکت ناشاعران

دارم از اندیشهٔ اشعار عار

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode