گنجور

 
مسعود سعد سلمان

در نشیب آمدی مجوی فراز

وقت ناز تو نیست تیز متاز

نه ای آگه ز حال و معذوری

خفته غفلتی و بسته آز

پی گسسته چرا دهی ناورد

پر شکسته چرا کنی پرواز

سست شد قوت تو سخت مجه

کند شد باره تو تیز متاز

صحن تو تنگ شد مکش دامن

سقف تو پست گشت سر مفراز

از دو دل باز تقویت مطلب

به یک انداز تیر جنگ مساز

پاره پاره به راستی باز آی

اندک اندک به حال خود پرداز

زار بگری که بر تو می خندند

چرخ مزاح و عالم طناز

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode