گنجور

 
مسعود سعد سلمان

لعبتانی که زی تو می آیند

کهربا چشم و زمردین یابند

بر کف سیم جام زر دارند

مجلس خرم تو را شایند

یک گره بر بساط طلعت تو

چشم ها باز کرده می آیند

یک گره گفته اند تا رویت

بنبینند چشم نگشایند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode