گنجور

 
مسعود سعد سلمان

ای بخت بد که هیچ نبودم من از تو شاد

هر لحظه ای ز زخم تو درد دگر کشم

بس آب گرم و باد خنک هر شبی که من

از دیدگان ببارم و از سینه برکشم

یا پاره کن به قهر گریبان عمر من

یا دامنی بده که بدان پای درکشم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode