گنجور

 
مهستی گنجوی

دوش از غم هجرت ای بت عهدشکن

چون دوست همی گریست بر من دشمن

از بس که من از عشق تو می‌نالیدم

تا روز همی سوخت دل شمع به من

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode