گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

هر که دل با غم تو یار کند

تیغ را بر سر اختیار کند

هر کسی را محل کجا که قدم

در ره عشق استوار کند

چون تو برقع برافگنی، ایام

صحن آفاق پر نگار کند

ور به جولان در آری اشهب حسن

چشم خورشید پر غبار کند

کز وصال تو تا به صد فرسنگ

غم ز نزدیک من فرار کند

بس ز لعل تو بوسه ها دزدد

بر رکاب تو تا نثار کند

اندران آرزوست خسرو نیز

که شبی بر درت قرار کند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode