گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

سپیده دم که جهانی ز خواب برخیزد

نقاب شب ز رخ آفتاب برخیزد

ز باد صبح که بر اوج آسمان گذرد

ز روی شاهد مشرق نقاب برخیزد

رود به راه رهاوی رباب مطرب صبح

حریف خفته ز بانگ رباب برخیزد

خوش آن کسی که نشیند به باده وقت سحر

نماز خفتن مست و خراب برخیزد

به روی دریا گنبد کنان رود چو سحاب

کسی که از سر می چون حباب برخیزد

کجاست ساقی بیدار بخت و خواب آلود؟

که بهر دادن جام شراب برخیزد

غلام نرگس مستم که بامداد پگاه

قدح به دست گرفته ز خواب برخیزد

به آفتاب بگویید بر نیاید تا

ز خواب خوش ملک کامیاب برخیزد

کجاست خسرو شب زنده داشته که به صبح؟

به دست کرده دلی چون کباب برخیزد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode