گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

شکل موزونت که در دل جا کند

هر که بیند در جهان، سودا کند

با قدت بر جا نماند پای سرو

باغبانش گر چه پا بر جاکند

نسخه ای از روی تو نتوان ستد

گر علم سر زیر پا بالا کند

عاشق زلفین مشک آلود تست

باد کز گل عنبر سارا کند

راز می ترسم که در صحرا نهد

اشک من چون روی در صحرا کند

آب چشمم از ستادن فارغ است

باد اگر زنجیرش اندر پا کند

چند در خود دیدن، آخر فرصتی

چشم را، تا یک نظر در ما کند

جرعه کز جام لبت بیرون فتد

عاشقان را بیخود و شیدا کند

چون که از مستی بغلتد چشم تو

تکیه بر لطف شه والا کند

ز آفتاب تیغ او دشمن به رزم

گونه گونه رنگ چون خرما کند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode