گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

رسم خونریز در آن خوی جفاساز بماند

این کله بر سر آن ترک سرانداز بماند

گفتمی نام تو و زیستمی هر دم پیش

که ز لب کم نشود کام تو و گاز بماند

گه رود جان و گهی باز بیاید در تن

گه به تاباک در اندیشه آن ناز بماند

باد چستی که بر آید سر عشاق ز دوش

این هوا در سر آن سرو سرافراز بماند

بستن چشم ندانم که چه باشد، آنگاه

که برفت از نظر و دیده من باز بماند

زاهدی در تو نظر کرد، صلاحش بردی

به یکی بازی ازان چشم دغابار بماند

ناله ناخوش خسرو که ز غم می آید

خجل آواز که چون مطرب ناساز بماند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode