باز باد صبح بوی آشنایی می دهد
آب چشم مستمندان را روایی می دهد
بین که چندین زاهد از خلوت برون خواهد افتاد
باد را کان زلف شغل عطرسایی می دهد
ای رخت آشوب و چشمت فتنه و زلفت بلا
دل نگر کو با کیانم آشنایی می دهد
هم به حق دوستی کت دوست می دارم به جان
خوی تو گرچه نشان بی وفایی می دهد
وه که باری روی زیبا باز کن تا بنگرم
تا هنوزم دیده لختی روشنایی می دهد
آمدم بر آستان دولتت امیدوار
کیست کو درویش را راه گدایی می دهد؟
گفتی از دست فراق ما نخواهی برد جان
تو چه گویی خود که ما را دل گوایی می دهد؟
خود مکن بیگانگی با ما، چو می دانی که چرخ
آشنایان را ز یکدیگر جدایی می دهد
خون خسرو رایگان مزد رقیبت بر من است
گر به یک شمشیرم از دستت رهایی می دهد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بس که در خاطر قرار بیوفایی میدهد
آشناییهای او یاد از جدایی میدهد
چین ابرویش سر بیگانگی دارد، ولی
خنده پنهان نوید آشنایی میدهد
چون کنم اظهار خوشنودی؟ که بر آزار دل
[...]
چشم فتانت که داد دلبریایی می دهد
غمزه را تعلیم کافر ماجرایی می دهد
اینچنین کز سرمه بیگانگی مست است مست
کی نگاهش با نگاهم آشنایی می دهد؟
وه چه سازم با دل بیطاقت خود کان نگاه
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.