گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

من نمی خواهم که چشمم غیر آن رو بنگرد

چشم بد حیف است کاندر روی نیکو بنگرد

حاجت تیر و کمان نبود، فتد مرغ از هوا

یا شب اندر روزن آید ماه و آن رو بنگرد

باد در چشمش ز تیر غمزه میل آتشین

هر که در رویت به نقصان یک سر مو بنگرد

حرز بازو کرد خسرو نام میمون ترا

شوق چون غالب شود در حرز بازو بنگرد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode