گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

من از جور و جفای دلبران دیوانه خواهم شد

ز خویش و آشنا از دست دل بیگانه خواهم شد

ز بس کافسانه خود با در و دیوار می گویم

به رسوایی میان مردمان افسانه خواهم شد

چو دیدم خال و خط آن پری رو را به دل گفتم

گرفتار ار شوم در دام او، زین دانه خواهم شد

ملامت گو، به رسوایی مترسان هوشیاران را

که من بی پا و سر در کوی او مستانه خواهم شد

به دل گفتم چرا بیوفا، گفتا برو، خسرو

گذر از من که من در خدمت جانانه خواهم شد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode