گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

آنچه بر جان من ز غم رفته‌ست

همه از دست آن صنم رفته‌ست

می‌نویسد به خون من تعویذ

چه توان کرد، چون قلم رفته‌ست

پای در ره نهاد و مهر گذاشت

زانکه در راه مهر کم رفته‌ست

به ستم می‌رود ز من، یا رب

بر کسی هرگز این ستم رفته‌ست؟

جان به دنبال او روان کردم

گر نیاید، حیات هم رفته‌ست

خسروا، با شب فراق بساز

کآفتاب تو در عدم رفته‌ست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode