گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

تا از بر تو جدا شدم من

یارب که غمت چه کرد با من

از دیدن تو ز دست رفتم

ای کاش ندیدمی ترا من

سیماب شدی و از خیالت

در خویش گمم چو کیمیا من

رفت آن که به یکدیگر رسیدیم

من بعد کجا تو و کجا من

گیرم به غمم رها کنی تو

هرگز غم تو رها کنم من!

گر زنده بمانم اندر این غم

جز مرگ نخواهم از خدا من

کس نیست بدین ستم گرفتار

با خسرو دل شکسته یا من

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode