گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

دل داده ام به دلبر و جانی خریده ام

این تحفه بهر جان خراب آوریده ام

عشقت که هست قیمت او صد هزار جان

سوداگری ست این که به جانی خریده ام

جان است در هوای پریدن که شب به خواب

بر شکرش مگس شده، گویی پریده ام

ای ساربان، من اشتر مستم، مکن که من

در وادی فراق مغیلان چریده ام

نظاره ام کنند که در کوی عاشقی

روی سیاه کرده و جعد بریده ام

خسرو، غمم بکشت، همان همدم است این

کش سالها به خون جگر پروریده ام

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode