گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

هر شب به کوی وصل تو دزدیده ره کنیم

پیش در از طفیل سگان خوابگه کنیم

دزدیم هر طرف نظر از بیم مردمان

وانگاه در رخ تو به دزدی نگه کنیم

روزی دو دیده چار نشد، وه که با تو چند

در چار سوی راه تو دیده به ره کنیم؟

شطرنج عشق باز که ما بهر نرد تو

خود را به مات گاه رسانیم و شه کنیم

نخست کن، ای فرشته، خط یار بهر ما

باری چنین چو نامه خود را سیه کنیم

هان ای، حریف می خور و می، زنده ایم ما

ور توبه مردن است، بیا تا گنه کنیم

صوفی و شیم و داد کله چون نمی دهیم

به گر ز پای تابه مستان کله کنیم

رندان مفلسیم و اگر دسترس بود

خمهای می سیل به هر کوی و ره کنیم

گفتی که «پر دهم دو سه گر، خسروا، خوری »

در ماهه می بیار، مبادا که نه کنیم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode