توبه دیرینه را می بشکنم
ساقیا، در ده شراب روشنم
ساقیم، گر چون تو بت رویی بود
توبه چبود، مهر ایمان بشکنم
وقتی آید عاشق از مستی خویش
آنکه زان می مست میرد، آن منم
دامنم از گریه خون آلود چیست؟
من که با یوسف، به یک پیراهنم
پرسیم «کاندر چه حالی، بازگوی؟»
اینک از اقبال تو جان می کنم
هر نفس آهی کشم، وز روز بد
روزگار خویش را آتش زنم
زندگی و مردن من چون ز تست
تهمت جان چیست، باری بر تنم؟
بار عشقت بس پذیرم منتی
بار سر گر کم کنی از گردنم
گفت خسرو سوزشی دارد، از آنک
بلبل دامم، نه مرغ گلشنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا که رنجوری تو فکرت میکنم
تا تو رنجوری ندانم یا منم
گه توی گویم ترا گاهی منم
هر چه گویم آفتاب روشنم
جامه عصیان برون کرد از تنم
داد از عرفان خود پیراهنم
لیک اگر آتش بسوزد بر تنم
دوستان گردند حالی دشمنم
آتشی در خرمن هستی زنم
دل بکلی از دو عالم بر کنم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.