گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

گر گذر افتد ترا در کوی جانان، ای نسیم

خدمت من عرضه کن در خدمت یار قدیم

طور هستی را حجاب دیده بینا مساز

تا جواب لن ترانی نشنوی همچون کلیم

سیل اشکم از جنابش کی رود هر جانبی؟

سائلی کی روی بر تابد ز درگاه کریم؟

شد دلم بیمار چشم ناتوان او و هیچ

آن طبیب ما نمی پرسد ز احوال سقیم

گر صبا آرد نسیمی از تو بر خاک رهش

جان بر افشانم روان و منتی دارم عظیم

از درش، زاهد، به باغ جنتم دعوت مکن

سر فرو نارد سگ کویش به جنات نعیم

بس بدیها کرده ام، یا رب، طفیل نیکوان

عفو فرما، هر چه خسرو کرد از لطف عمیم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode