گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

دو چشمت که تیر بلا می زند

چنان تیر بهر چرا می زند؟

کمان جانب دیگری می کشد

ولی تیر بر جان ما می زند

زهی دیده کز شوخی و چابکی

کجا می نماید، کجا می زند؟

دو زلف تو از پشتی روی او

شب تیره را در قفا می زند

به هنگام رفتار بالای تو

تگ کبک را زاغ پا می زند

چو بوی ترا در چمن می برد

نسیم بهار از صبا می زند

نوا می زند بلبل از راه عشق

ولی راه این بینوا می زند

مریز آب خسرو همین غم بس است

که آتش درین مبتلا می زند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode