گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

عشق آمد و گرد فتنه بر جایم ریخت

عقلم شد و صبررفت و دانش بگریخت

این واقعه هیچ دوست دستم نگرفت

جز دیده که هر چه داشت درپایم ریخت

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode