گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

سر در خمار، شب به کنار که بوده‌ای؟

لب‌ها فگار، همدم و یار که بوده‌ای؟

سنبل به تاب رفته و نرگس به خواب ناز

شب تا به روز باده‌گسار که بوده‌ای؟

شمع مراد من نشدی یک شبی تمام

ماه تمام، در شب تار که بوده‌ای؟

با چشم آهوانه که شیران کند شکار

ای آهوی رمیده شکار که بوده‌ای

سروت هنوز هست در آغوش خاستن

ای سرو نیم‌رسته، بهار که بوده‌ای؟

زان رو که جوی چشمهٔ خورشید خون گرفت

خونابه‌شوی گریهٔ زار که بوده‌ای؟

کارت چنین که پردهٔ دل‌ها دریدن است

امشب به پرده محرم کار که بوده‌ای؟

ما را ز اشک صد جگر پاره در کنار

تو پارهٔ جگر به کنار که بوده‌ای؟

بر ریش خسروت نمکی هم دریغ بود

مرهم‌رسان جان فگار که بوده‌ای؟

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode