نازکیی که دیده ام آن رخ همچو لاله را
سوزم و بر نیاورم پیش وی آه و ناله را
تا چو سگان فغان کنند از رخش اهل نه فلک
ساخت مه چهارده آن بت هجده ساله را
عقل نماند در سری، صبر نماند در دلی
برگل و لاله کس چنین کژ ننهد کلاله را
سوخته رخت اگر سوی چمن گذر کند
در دل خود گمان برد شعله گرم لاله را
بوسه اگر همی دهی، بر لب خود حواله کن
رشوت تست جان من از پی این حواله را
من به نظاره ای خوشم، وصل چه حد من بود
حوصله مگس مدان کو بخورد نواله را
دل خط و وام دادمت، هوش و خرد سپردمت
جانست هنوز دادنی، پاره مکن قباله را
تو ز پیاله می خوری من همه خون که دمبدم
حق لبم همی دهی از لب خود پیاله را
دل که فسرده تر بود هم به گدازش آورد
ناله خسروش چنان کاتش تیز ژاله را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تازگیی که شد ز می آن رخ همچو لاله را
تازه کند به یک نفس داغ هزارساله را
کشتهٔ دیرساله را زنده کند به جرعهای
چاشنیی که میدهد می ز لبت پیاله را
پیش تو سرو و لاله را جلوهٔ نازکی رسد
[...]
ای که ز من فزدوهای گرمی آه و ناله را
زنده کن از صدای من خاک هزارساله را
با دل ما چهها کنی تو که به بادهٔ حیات
مستی شوق میدهی آب و گل پیاله را
غنچهٔ دلگرفته را از نفسم گرهگشای
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.