گنجور

 
خواجوی کرمانی

ای بیتو مرا پر آب دیده

نادیده بخواب خواب دیده

ما پست و ترا بلند قامت

ما مست و ترا خراب دیده

جان قول تو بی سخن شنیده

دل روی تو بی نقاب دیده

از دیده فتاده در بلا دل

وز دل شده در عذاب دیده

یک ذرّه از آنک در تو پیداست

نادیده در آفتاب دیده

هر لحظه ام از غم تو کرده

رخساره بخون خضاب دیده

در آتش فرقتت ندیده

همچون دل من کباب دیده

بر یاد لب تو کرده هر دم

در ساغر من شراب دیده

یکباره بقصد خون خواجو

افکنده سپر بر آب دیده

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode