با لعل او ز جوهر جان در گذشته ایم
با قامتش ز سرو روان در گذشته ایم
پیرانه سر بعشق جوانان شدیم فاش
وز عقل پیرو بخت جوان در گذشته ایم
از ما مجوی شرح غم عشق را بیان
زیرا که ما ز شرح و بیان در گذشته ایم
چو موی گشته ایم ولیکن گمان مبر
کز شاهدان موی میان در گذشته ایم
در آتشیم بر لب آب روان ولیک
از تاب تشنگی ز روان در گذشته ایم
از ما نشان مجوی و مبر نام ما که ما
از بیخودی ز نام و نشان در گذشته ایم
تا در هوای کوی تو پرواز کرده ایم
چون نسر طائر از طیران در گذشته ایم
بر هر زمین که بی تو زمانی نشسته ایم
صد باره از زمین و زمان در گذشته ایم
خواجو اگر چنانک جهانیست از علو
زو درگذر که ما ز جهان در گذشته ایم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.