گنجور

 
خواجوی کرمانی

ای کرده تیره شب را بر آفتاب منزل

دلرا ز چین زلفت بر مشک ناب منزل

تا در درون چشمم خرگاه زد خیالت

مه را بسان ماهی بینم در آب منزل

باید که رحمت آرد آنکو شراب دارد

بر تشنه ئیکه باشد او را سراب منزل

ره چون برم بکویت زانرو که نادر افتد

در آشیان عنقا کرده ذباب منزل

یک ذره مهر رویت خالی نگردد از دل

زیرا که گنج باشد کنج خراب منزل

بنگر در اشک مستان عکس جمال ساقی

همچون قمر که سازد جام شراب منزل

خواجو که غرقه ی آمد در ورطه ی جدائی

بر ساحل وصالت بیند بخواب منزل

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode