گنجور

 
خواجوی کرمانی

زهی طناب سرا پرده ی تو گیسوی حور

بزن سریر توجه ی ببارگاه سرور

کجا بمنزل کرّ و بیان بری هودج

از این طوافگه اهرمن نکرده عبور

علم چگونه زنی بر فضای عالم قدس

اگر برون نبری رخت از اینسرای غرور

چو این سراچه ی خاکی مقام عاریتیست

بعاریت نتوان گشت از این صفت مغرور

اگر بگلشن اُنظر اِلیک ره نبری

کجا بگوش تو آید صفیر طایر طور

ببین که تخت سلیمان چگونه شد بر باد

اگرچه بود بفرمان او وحوش و طیور

ز مهره بازی اختر کجا شود ایمن

کسی که روی نهد پیش رای او جیپور

کمان حرص مکن زه که شهسوار اجل

بنوک تیر برد چین از ابروی فغفور

غلام همت صاحبدلان جانبازم

که در عطیه شکورند و در بلیه صبور

ز جام کبر و ریا مست کی شود خواجو

کسی که در کنف کبریا بود مستور

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode