غزل شمارهٔ ۴۹۹
آشنای تو ز بیگانه و خویشش چه خبر
و آنکه قربان رهت گشت ز کیشش چه خبر
هدف ناوک چشم تو ز تیغش چه زیان
تشنهٔ چشمهٔ نوش تو ز نیشش چه خبر
هر کرا شیر ز پیش آید و شمشیر از پس
چون بود کشتهٔ عشق از پس و پیشش چه خبر
گر چه هر دم بودم صبر کم و حسرت بیش
مست پیمانه مهر از کم و بیشش چه خبر
اگر از خویش نباشد خبرم نیست غریب
در جهان هر که غریبست ز خویشش چه خبر
از دل ریشم اگر بی خبری معذوری
کانکه مجروح نگشتست ز ریشش چه خبر
تو چنین غافل و جان داده جهانی ز غمت
گر چه قصاب ز جاندادن میشش چه خبر
چه دهد شرح غمت در شب حیرت خواجو
شمع دلسوخته از آتش خویشش چه خبر
با دو بار کلیک بر روی هر واژه میتوانید معنای آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
شمارهگذاری ابیات | وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف) | شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | منبع اولیه: ویکیدرج | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
برای معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است اینجا کلیک کنید.
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. برای نوشتن حاشیه اینجا کلیک کنید.