گنجور

 
خاقانی

از بدان نیک ترس خاقانی

تا دل و دین تو تبه نکنند

با خدا اعتقاد پاکان دار

تا پلیدانت خاک ره نکنند

بر تن دین مدار خال سپید

تا خط عمر تو سیه نکنند

مشکن از طعن ناکسان که سگان

جز شناعت به روی مه نکنند

بده انصاف خود که دینداران

جز بر انصاف تکیه‌گه نکنند

به گناهی ز مخلصان مازار

کاهل اخلاص خود گنه نکنند

دوستانت خواص به، که عوام

یاد مهر تو مه به مه نکنند

ماه نو را چه نقص اگر گبران

ماه نو بنگرند و خه نکنند

گر چو جمشید جمع خاصان را

اره بر سر برانی اه نکنند

غمز کاره مباش چو خورشید

تات چون سایه وقف چه نکنند

شوخ روئی مکن که پاک دلان

گه کنند احتمال و گه نکنند

بیش چون نقره بوی دار مباش

تات چون زر اسیر گه نکنند

باش یک دل که هرکه یک دل نیست

درجه‌اش را ز یک به ده نکنند

از دو دل دم مزن که در یک ملک

خطبهٔ شهر بر دو شه نکنند

سر میفراز تا کله داران

سرت بی‌مغز چون کله نکنند

به غرض دوستی مکن که خواص

درس والتین پی شره نکنند

با مهان آب زیر کاه مباش

تات بی‌آب تر ز که نکنند

پس نشین از صدور کز کشتی

جز پسین جای پیشگه نکنند

چون کنی دوستی دلیر درآی

که جبا را سر سپه نکنند

از خسان همت کسان مطلب

که رخ و فیل کار شه نکنند

با سران گوش راست گیر به دست

تا به چشم کژت نگه نکنند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode