باز خون دلم از دیده روان خواهد شد
چشمم از هر مژه خونابه فشان خواهد شد
هست مقصود دلت آنکه بمیرم ز غمت
هر چه مقصود دل توست چنان خواهد شد
بس که خونین کفنان داغ تو بر دل رفتند
همه صحرای عدم لاله ستان خواهد شد
دید در کودکیت پیری و گفت این روزی
فتنه عالم و آشوب جهان خواهد شد
شکل بالا بنما گرچه شب تنهایی
در دلم ناوک و در سینه سنان خواهد شد
خون من جای دگر ریز که چون در کویت
کشته افتم همه را بر تو گمان خواهد شد
هر که دید از رخ تو خرم و خوش جامی را
گفت کین پیر دگرباره جوان خواهد شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از حس عمیق شاعر نسبت به عشق و غم ناشی از جدایی حکایت دارد. شاعر از درد و اشک و دلتنگیاش سخن میگوید و بیان میکند که عشق و غم معشوق چنان شدید است که میتواند به مرگ او منجر شود. او به یادآوری روزهای کودکی و پیری اشاره میکند و میگوید که چه آشفتگی در عالم وجود دارد. شاعر در عین تنهایی، شوق و آرزویی را در دل میپروراند و به این نکته اشاره میکند که اگر خونش بر زمین بریزد، دیگران نیز به عشق او گمان خواهند برد. در نهایت، او بر جوانی دوباره و زیبایی رخ معشوق تأکید میکند، حتی اگر ظاهراً پیر به نظر برسد.
هوش مصنوعی: دوباره اشکهای دل من از چشمانم جاری خواهد شد و از هر مژهام خونابهای خواهد ریخت.
هوش مصنوعی: مقصود دل تو این است که از غمت بمیرم و هر چیزی که در دل تو باشد، همانطور خواهد شد.
هوش مصنوعی: به دلیل شدت عشق و فراق تو، افرادی که به عشق تو خونین کفن شدهاند، همه به حالت داغ و اندوه بر دل دارند. به همین خاطر، سرزمین عدم به جای گلهای تازه و زیبا، پر از لالههای داغ و دردناک خواهد شد.
هوش مصنوعی: در دوره کودکیات، نشانههایی از پیری را مشاهده کردی و آن گفت که روزی دنیا دچار آشوب و فتنه خواهد شد.
هوش مصنوعی: اگرچه شب تنهایی در دل من تیر و کمان خواهد شد، اما از تو خواهش میکنم که زیبایی خود را به نمایش بگذاری.
هوش مصنوعی: خون من را در جایی دیگر بریز، زیرا وقتی که در کوی تو کشته شوم، همه به تو شک خواهند کرد.
هوش مصنوعی: هر کسی که زیبایی و شادابی تو را ببیند، میگوید که این پیرمرد دوباره جوان میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زین جوان بخت جهان باز جوان خواهد شد
هر چه در خاطر من گشت همان خواهد شد
آز در سیری او رو به یقین خواهد گشت
گنج درهستی او رو به گمان خواهد شد
شاخ در باغ معالیش ثمر خواهد داد
[...]
دلبرم عزم سفر کرد و روان خواهد شد
در دلم آنچه همیگشت چنان خواهد شد
او چو آب است و من سوخته با دیده تر
خشک لب ماندم و آن آب روان خواهد شد
بود بیگانه ز من چون بر من نامده بود
[...]
هر که بر ابروی و چشمت نگران خواهد شد
عاقبت کشتهٔ آن تیر و کمان خواهد شد
اگر آن روی دلارای نخواهی پوشید
فتنهٔ عالم و آشوب جهان خواهد شد
حلقهای گر ز سر زلف سیه بگشائی
[...]
نفسِ بادِ صبا مُشکفشان خواهد شد
عالَمِ پیر دگرباره جوان خواهد شد
ارغوان جامِ عقیقی به سمن خواهد داد
چشمِ نرگس به شقایق نگران خواهد شد
این تَطاول که کشید از غمِ هجران بلبل
[...]
عاقبت سید ما سوی مغان خواهد شد
به سراپردهٔ میخانه روان خواهد شد
گر بگویند که فرما و بیا مستانه
زند انگشت خوشی رقص کنان خواهد شد
آفتابی است که از مشرق جان می تابد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.