گنجور

 
جامی

حکیم دوم چون لب از نطق بست

سیم این شکر طوطی آسا شکست

که ای عرش بلقیس فرش درت

مه و مهر ازان خشت سیم و زرت

سکندر اگر عمر بر باد داد

به اقبال تو ملکش آباد باد

رسد بانگ ازین طارم زرنگار

که سخت است داغ جدایی ز یار

وز آن سخت تر ناسپاسی بود

که بیرون ز یزدان شناسی بود

به آن دامن یار ناید به کف

شود نیز مزد مصیبت تلف

چه زیرک بود هر که زین درد سخت

کشد بر در صبر و آرام رخت

نه تلخ از جزع گردد امروز و شور

نه از مزد ماند در آینده دور

بحمدالله ای آگه از خوب و زشت

که باشد تو را آگهی در سرشت

ز افراط و تفریط خاطر تهی

روی راست بر موجب آگهی

همی رو بر این سیرت مستقیم

همی زی ز آفات گیتی سلیم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode