گنجور

 
جامی

ای مکاشف شده به سر قدر

پرده جد و اجتهاد مدر

بگذار از خویش و در خدای گریز

بگسل از خویش و در خدای آویز

گرچه تو ز اختیار مأموری

لیک در اختیار مجبوری

بین درین کارگاه وهم و خیال

خویش را در مجاری افعال

قالبی ز اختیار خود عاری

گشته افعال حق بر او جاری

هر چه جاری شود بر او ز افعال

بنگر کز دو نیست بیرون حال

یا ز اسباب قرب رضوان است

یا ز آثار بعد و خذلان است

گر ز قسم نخست باشد کار

نعمت حق شمار و شکرگزار

اذ من الشکر عم آلاؤه

و من الشکر دام نعماؤه

شکر باشد کلید گنج مزید

گنج خواهی مده ز دست کلید

ور ز قسم دوم بود کارت

شمر از نفس زشت کردارت

جرم و عصیان به سوی خویش افکن

سر شرمندگی به پیش افکن

معذرت پیشه گیر و استغفار

عجز و فقر و شکستگی پیش آر

کای خدا بنده گنهکارم

گرد خود کوهها گنه دارم

نیست غیر از تو عذر خواه تو کس

عذر من عفو کرده و کاه تو بس

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode