گنجور

 
۱

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۳

 

... به دیدار ایشان شود شادکام

و زین جا سوی زابلستان شود

بر آیین خسرو پرستان شود ...

... سراسر ستایش به سان بهشت

همه کابل و زابل و مای و هند

ز دریای چین تا به دریای سند

ز زابلستان تا بدان روی بست

به نوی نوشتند عهدی درست ...

... ببستند بر کوهه پیل کوس

سوی زابلستان نهادند روی

نظاره بر او بر همه شهر و کوی ...

... که داد و دهش گیر و آرام جوی

چنان دان که زابلستان خان تست

جهان سر به سر زیر فرمان تست ...

فردوسی
 
۲

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۴

 

... بر آیین و رسم سرای سپنج

ز زابل به کابل رسید آن زمان

گرازان و خندان و دل شادمان ...

... برون رفت مهراب کابل خدای

سوی خیمه زال زابل خدای

چو آمد به نزدیکی بارگاه ...

فردوسی
 
۳

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۸

 

... که زال سپهبد بکابل نبود

سراپرده شاه زابل نبود

نبینید کز کاخ کابل خدای ...

فردوسی
 
۴

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۰

 

... که آمد سواری دمان کابلی

چمان چرمه زیر او زابلی

فرستاده زال باشد درست ...

فردوسی
 
۵

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۷

 

... که آمد فرستاده ای کابلی

به نزد سپهبد یل زابلی

ز مهراب گرد آوریده پیام ...

... نهفته همه گنج کابلستان

بکوشم رسانم به زابلستان

جزین نیز هر چیز کاندر خورد ...

فردوسی
 
۶

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۱

 

... ترا بویه دخت مهراب خاست

دلت راهش سام زابل کجاست

بفرمود تا سنج و هندی درای ...

فردوسی
 
۷

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۲

 

... چنان شاد شد شاه کابلستان

ز پیوند خورشید زابلستان

که گفتی همی جان برافشاندند ...

فردوسی
 
۸

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۳

 

... نخست آنکه با ماه کابلستان

شود جفت خورشید زابلستان

دگر آنکه زی او به مهمان شویم ...

... چنان شاد شد شاه کابلستان

ز پیوند خورشید زابلستان

که گفتی همی جان برافشاندند ...

فردوسی
 
۹

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۳

 

... برفتند شایسته کارزار

سوی زابلستان نهادند روی

ز کینه به دستان نهادند روی ...

فردوسی
 
۱۰

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۸

 

... ز قنوج تا مرز کابلستان

همان تا در بست و زابلستان

همه سر به سر پاک در چنگ ماست ...

فردوسی
 
۱۱

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۹

 

و دیگر که از شهر ارمان شدند

به کینه سوی زابلستان شدند

شماساس کز پیش جیحون برفت ...

فردوسی
 
۱۲

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۱۰

 

... گسسته شد آن نامور جوشنش

چو شد تافته شاه زابلستان

برفتند گردان کابلستان ...

فردوسی
 
۱۳

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۱۲

 

... همه دیده پر خون همه جامه چاک

سوی زابلستان نهادند روی

زبان شاه گوی و روان شاه جوی ...

... همه یک به یک مر ترا بنده ایم

تو دانی که دستان به زابلستان

به جایست با شاه کابلستان ...

... تن یک جهان مردم آید رها

چو پوینده در زابلستان رسید

سراینده در پیش دستان رسید ...

... سپاهی ز گردان پرخاشجوی

ز زابل به آمل نهادند روی

چو از پیش دستان برون شد سپاه ...

... یکی اسپ مر هر یکی را بساخت

ز ساری سوی زابلستان بتاخت

چو آمد به دستان سام آگهی ...

... سراینده را جامه خویش داد

چو گشواد نزدیک زابل رسید

پذیره شدش زال زر چون سزید ...

فردوسی
 
۱۴

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی زوطهماسپ » پادشاهی زوطهماسپ

 

... کهن بود لیکن جهان کرد نو

سوی زابلستان بشد زال زر

جهانی گرفتند هر یک به بر ...

فردوسی
 
۱۵

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گرشاسپ » بخش ۱

 

... که آمد خریدار تخت مهی

سوی زابلستان نهادند روی

جهان شد سراسر پر از گفت وگوی ...

فردوسی
 
۱۶

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گرشاسپ » بخش ۲

 

... که گفتی برافشاند خواهد روان

گله هرچ بودش به زابلستان

بیاورد لختی به کابلستان ...

فردوسی
 
۱۷

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گرشاسپ » بخش ۳

 

... به هنگام بشکوفه گلستان

بیاورد لشکر ز زابلستان

ز زال آگهی یافت افراسیاب ...

فردوسی
 
۱۸

فردوسی » شاهنامه » کیقباد » بخش ۳

 

... چهارم چو مهراب کابل خدای

که دستور شاهست و زابل خدای

فردوسی
 
۱۹

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کی‌کاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۴

 

... برون کرد مردی چو مرغی به پر

سوی زابلستان فرستاد زود

به نزدیک دستان و رستم درود ...

فردوسی
 
۲۰

فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۱

 

... بی آزار رفتند شاه و سپاه

سپه ره سوی زابلستان کشید

به مهمانی پور دستان کشید ...

فردوسی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode