گنجور

 
۱

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴

 

... چو سیستان ز خلف ری ز رازیان بستد

وز اوج کیوان سر برفراشت ایوان را

فریفته شده می گشت در جهان و بلی ...

ناصرخسرو
 
۲

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۶

 

... سپری کرد توانند تو را زاتش تیز

چون همی زیر قدم گردن کیوان سپرند

ای پسر دین محمد به مثل چون جسدی است ...

ناصرخسرو
 
۳

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۹

 

... حجتان دست رحمان آن امام روزگار

دست اگر خواهند در تاویل بر کیوان کنند

دینت را با علم جسمانی به میزان برکشند ...

ناصرخسرو
 
۴

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۴

 

... سیماب دختر است عطارد را

کیوان چو مادر است و سرب دختر

این هفت گوهران گدازان را ...

ناصرخسرو
 
۵

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۸

 

... تا راه بدید این دل گمراه و به جودش

بر گنبد کیوان شد از این چاه مقعر

بنمود مرا راه علوم قدما پاک ...

ناصرخسرو
 
۶

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۲

 

... یکی ماننده گزدم ولیکن نیش او در فم

یکی را سر همی ساید ز فر و فخر بر کیوان

یکی را سر نشاید جز به زیر سنگ چون ارقم ...

ناصرخسرو
 
۷

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۱

 

... دست از طمع بشویم پاک آنگهی

از خفته دست بر سر کیوان کنم

گر در لباس جهل دلم خفته بود ...

ناصرخسرو
 
۸

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۷

 

... که دانست کز نور خورشید گیرد

همی روشنی ماه و برجیس و کیوان

که دانست کاندر هوا بی ستونی ...

ناصرخسرو
 
۹

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۹

 

... نگوید کس که ناکس جز به چاه است

اگرچه برشود ناکس به کیوان

به مهمانیش نایم زانکه ناکس ...

ناصرخسرو
 
۱۰

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۲

 

... گر جهل تو را درد کردی از تو

بر گنبد کیوان رسیدی افغان

مغز است تو را ریم گرچه شویی ...

ناصرخسرو
 
۱۱

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۵

 

... گر بگیریم خوی بهتر خلق

از ثری برشویم زی کیوان

بهترین زمانه مستنصر ...

ناصرخسرو
 
۱۲

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۲

 

... فرزند نبی جای جد خویش گرفته است

وز فخر رسانیده سر تاج به کیوان

آن است گزیده که خدایش بگزیند ...

ناصرخسرو
 
۱۳

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۵

 

... آن کن که خرد کند اشارت

تا برشوی از ثری به کیوان

بگزار به شکر حق آن کس ...

ناصرخسرو
 
۱۴

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۰

 

... کیستی بنگر کز بهر تو می زاید

مه و خورشید زر و سیم و سرب کیوان

مزه اندر شکر و بوی به مشک اندر ...

ناصرخسرو
 
۱۵

ناصرخسرو » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱

 

کیوان چو قران به برج خاکی افگند

زاحداث زمانه را به پاکی افگند ...

ناصرخسرو
 
۱۶

ناصرخسرو » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳

 

... وز قرن به قرن یادگاریم همه

کیوان گرد است و ما شکاریم همه

واندر کف آز دلفگاریم همه

ناصرخسرو
 
۱۷

ناصرخسرو » دیوان اشعار » مسمط

 

... آن مؤمنان را اعتصام آنجا که پرسند از جزا

تا ساکن و جنبان بود تا زهره و کیوان بود

تا تیره و رخشان بود تا عالم و نادان بود ...

ناصرخسرو
 
 
sunny dark_mode