حافظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱ - در مدح شاه شجاع
... بودی درون گلشن و از پردلان تو
در هند بود غلغل و در زنگ بد فغان
در دشت روم خیمه زدی و غریو کوس ...
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳
... کنار آب رکناباد و گل گشت مصلا را
فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب
چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را ...
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲
... در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب ...
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸
... که هر چه گفت برید صبا پریشان گفت
فغان که آن مه نامهربان مهرگسل
به ترک صحبت یاران خود چه آسان گفت ...
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۹
... چگونه کشتی از این ورطه بلا ببرد
فغان که با همه کس غایبانه باخت فلک
که کس نبود که دستی از این دغا ببرد ...
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۱
... کسی کند که به خون جگر طهارت کرد
فغان که نرگس جماش شیخ شهر امروز
نظر به دردکشان از سر حقارت کرد ...
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷
... بدان سان سوخت چون شمعم که بر من
صراحی گریه و بربط فغان کرد
صبا گر چاره داری وقت وقت است ...
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۸
... که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد
فغان که در طلب گنج نامه مقصود
شدم خراب جهانی ز غم تمام و نشد ...
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۵
... دهان یار که درمان درد حافظ داشت
فغان که وقت مروت چه تنگ حوصله بود
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷
نفس برآمد و کام از تو بر نمی آید
فغان که بخت من از خواب در نمی آید
صبا به چشم من انداخت خاکی از کویش ...
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۹
... صفیر مرغ برآمد بط شراب کجاست
فغان فتاد به بلبل نقاب گل که کشید
ز میوه های بهشتی چه ذوق دریابد ...
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱
... دلم رفت و ندیدم روی دل دار
فغان از این تطاول آه از این زجر
وفا خواهی جفاکش باش حافظ ...
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۵
... ور نه هرگز گل و نسرین ندمد ز آهن و روی
گوش بگشای که بلبل به فغان می گوید
خواجه تقصیر مفرما گل توفیق ببوی ...
حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۳۱
... آه اگر ناله زارم نرساند به تو باد
چه کنم گر نکنم ناله و فریاد و فغان
در فراق تو چنانم که بداندیش مباد ...