گنجور

 
هجویری

و منهم: سریر معرفت، و تاج اهل معاملت، بشر بن الحارث الحافی، رضی اللّه عنه

اندر مجاهدت شأنی کبیر داشت و اندر معاملت حظّی تمام. صحبت فضیل ابن عیاض دریافته بود و مرید خال خود بود، علی بن خَشْرَم. به علم اصول و فروع عالم بود.

و ابتدای وی آن بود که روزی مست می‌آمد. اندر میان راه کاغذپاره‌ای یافت. مر آن را به تعظیم برگرفت، بر آن نبشته دید که: «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم.» آن را معطّر کرد و به جایی پاک بنهاد. آن شب مر خداوند -تعالی- را به خواب دید که وی را گفت: «طیَّبْتَ اسْمي فبعزّتي لأُطَیّبَنَّ اسمَکَ في الدّنیا و الآخرة. نام مرا خوشبوی گردانیدی، به عزّت من که نام تو را خوشبوی گردانم در دنیا و آخرت، تا کس نام تو نشنود الّا که راحتی به جان وی آید.»

آنگاه توبه کرد و طریق زهد بر دست گرفت و از شدّت غلبه اندر مشاهدت حق -تعالی- هیچ چیز اندر پای نکرد. از وی علّت آن بپرسیدند. گفت: «زمین بساط وی است، و من روا ندارم که بساط وی سپرم و میان پای من و زمین واسطه‌ای باشد.»

و این از غرایب معاملات وی است. اندر جمع همّت وی به حق، پای افزار حجاب وی آمد.

و از وی می‌آید که گفت: «مَن أرادَ أَن یکونَ عزیزاً في الدّنیا شریفاً في الآخرة، فلْیَجْتَنِبْ ثلاثاً: لایسألْ أحداً حاجةً و لایذکُرْ أحداً بسوءٍ و لا یحبْ أحداً إلی طعامه. هرکه خواهد که اندر دنیا عزیز باشد و اندر آخرت شریف، گو از سه چیز بپرهیز: از مخلوقان حاجت مخواه و کس را بد مگوی و به مهمانی کس مرو.»

امّا هر که به خداوند -تعالی- راه داند، از خلق حاجت نخواهد؛ که حاجت به خلق دلیل بی معرفتی بود؛ که اگر به قاضی الحاجات عالمستی، از چون خویشتنی حاجت نخواهدی. «إستغاثةُ المخلوقِ کأستغاثةِ المَسْجونِ إلی المَسْجونِ.»

و امّا هر که کسی را بد گوید، آن تصرّف است که اندر حکم خدای -تعالی- می‌کند؛ از آن‌چه آن کس و فعل وی آفریدهٔ خدای است، -عزَّ و جلَّ-. آفریدهٔ وی را بر که رد می‌کنی و آن که فعل را عیب کند، فاعل را کرده باشد؟ به‌جز آن که وی فرموده است که: «کفّار را بر موافقت من ذم کنید.»

اما آن‌چه گفت از نان خلق بپرهیزید؛ که رازق خدای است -جلّ جلاله- اگر مخلوقی را سبب روزی تو گرداند او را مبین و بدان که روزی توست که خدای -تعالی- به تو رسانید، نه از آن وی، و اگر او پندارد که از آن وی است و بدان بر تو منّت نهد، وی را اجابت مکن؛ که اندر روزی کس را بر کس منّت نیست البتّه؛ از آنکه به نزدیک اهل سنّت و جماعت، روزی غذاست و به نزدیک معتزله، ملک. و خلق را به اغذیه خدای پرورد، نه مخلوق، و مَجاز این قول را وجهی دیگر است. و اللّه أعلم.

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode