گنجور

 
هلالی جغتایی

عجب شکسته‌دل و زار و ناتوان شده‌ام!

چنان که هجر تو می‌خواست، آنچنان شده‌ام

تو آفتابی و من ذره، ترک مهر مکن

که در هوای توام، گر بر آسمان شده‌ام

به گفت‌وگوی تو افسانه گشته‌ام همه‌جا

به جست‌وجوی تو آواره جهان شده‌ام

خدای را، دگر، ای باد، سوی من مگذر

که من به کوی کسی خاک آستان شده‌ام

چه گویم از تن بیمار و کنج محنت خویش؟

به تنگنای لحد مشت استخوان شده‌ام

دلم ز شادی عالم گرفته است ولی

غمی که از تو رسیده است شادمان شده‌ام

از آن شده است، هلالی، دلم شکاف‌شکاف

که ناوک غم و اندوه را نشان شده‌ام

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode