گنجور

 
هاتف اصفهانی

خار بدرودن به مژگان خاره فرسودن به دست

سنگ خاییدن به دندان کوه ببریدن به چنگ

لعب با دنبال عقرب بوسه بر دندان مار

پنجه با چنگال ضیغم غوص در کام نهنگ

از سر پستان شیر شرزه دوشیدن حلیب

وز بن دندان مار گرزه نوشیدن شرنگ

نره غولی روز بر گردن کشیدن خیرخیر

پیره‌زالی در بغل شب بر گرفتن تنگ‌تنگ

از شراب و بنگ روز جمعه در ماه صیام

شیخ را بالای منبر ساختن مست و ملنگ

تشنه کام و پا برهنه در تموز و سنگلاخ

ره بریدن بی عصا فرسنگ‌ها با پای لنگ

طعمه بگرفتن به خشم از کام شیر گرسنه

صید بگرفتن به قهر از پنجهٔ غضبان پلنگ

نقش‌ها بستن شگرف از کلک مه بر آب تند

نقب‌ها کردن پدید از خار تر در خاره سنگ

روزگار رفته را بر گردن افکندن کمند

عمر باقیمانده را بر پا نهادن پالهنگ

یار را ز افسون به کوی هاتف آوردن به صلح

غیر را با یار از نیرنگ افکندن به جنگ

صد ره آسانتر بود بر من که در بزم لئام

باده نوشم سرخ و زرد و جامه پوشم رنگ رنگ

چرخ گرد از هستی من گر برآرد گو برآر

دور بادا دور از دامان نامم گرد ننگ

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode