گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حافظ

دِل می‌رَوَد زِ دَستَم، صاحِب‌دِلان، خدا را!

دردا، که رازِ پِنهان خواهد شد آشکارا.

کشتی‌شکستگانیم. ای بادِ شُرطِه برخیز،

باشد که باز بینم، دیدار آشنا را.

ده‌روزه مِهرِ گردون، افسانه است و افسون.

نیکی، به جایِ یاران، فُرصَت شُمار، یارا.

در حلقهٔ گل‌ و مُل، خوش خواند، دوش، بلبل:

هاتِ الصَّبُوحَ هُبّوا، یا ایُّهَا الْسُکارا.

ای صاحبِ کرامت، شُکرانِه‌یِ سلامت،

روزی تَفَقُّدی کن، درویشِ بی‌نوا را.

آسایش دو گیتی، تفسیرِ این دو حرف است:

با دوستان مروت، با دشمنان مدارا.

در کویِ نیک‌نامی، ما را گُذَر ندادند؛

گر تو نمی‌پسندی، تغییر کن قَضا را.

آن تلخ‌وَش، که صوفی ام‌ُّالخَبائِثَش خوانْد،

اَشهی لَنا و اَحلی مِن قُبلَةِ العَذارا.

هنگامِ تنگ‌دستی، در عیش کوش و مستی؛

کاین کیمیایِ هستی، قارون کُنَد، گدا را.

سرکش مَشو که، چون شمع، از غیرتت بسوزد.

دلبر، که در کفِ او موم است، سنگِ خارا.

آیینهٔ سکندر، جامِ مِیَ اسْت، بِنْگَر؛

تا بر تو عرضه دارد، احوالِ مُلکِ دارا.

خوبان پارسی‌گو، بَخشندگانِ عُمرند.

ساقی، بده بِشارت، رندانِ پارسا را.

حافظ به خود نپوشید، این خرقهٔ مِی‌آلود.

ای شیخِ پاک‌دامن، مَعذور دار ما را.

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode