غزل شمارهٔ ۲۴۸
گر ز غلامیش نشانت دهند
سلطنت کون و مکانت دهند
بندهٔ او شو که یک التفات
خواجگی هر دو جهانت دهند
پیروی پیر خرابات کن
تا شرف بخت جوانت دهند
دامن رندان سبک سیر گیر
تا همه دم رطل گرانت دهند
سر به خط ساقی گلچهره نه
تا ز قضا خط امانت دهند
بادهٔ مستانه بنوش آشکار
تا خبر از راز نهانت دهند
تا نرسد جان تو بر لب کجا
نوشی از آن گنج دهانت دهند
گر نگری لعل گهربار او
دیدهٔ یاقوت فشانت دهند
گر بدری پردهٔ تن را ز هم
ره به سراپرده جانت دهند
در عوض خاک در او مگیر
گر همه گلزار جنانت دهند
کاش فروغی شب هجران دوست
تا به سحر تاب و توانت دهند
با دو بار کلیک بر روی هر واژه میتوانید معنای آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
شمارهگذاری ابیات | وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف) | شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | منبع اولیه: ویکیدرج | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
برای معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است اینجا کلیک کنید.
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. برای نوشتن حاشیه اینجا کلیک کنید.
فریبا کاظمیان نوشته:
بیت دوم : بنده ی او شو که “به” یک التفات