میرود سرو من و رفتار میماند به دل
وز گل رخسار او صد خار میماند به دل
جان چو از تن شد برون در دل نمیماند فغان
در فراق او فغان زار میماند به دل
نیشهای تیر هجرانش ز بهر یادگار
نی چو پیکان بلکه چون مسمار میماند به دل
راست چون تیری که ز خمش ماند چون از دل گذشت
میرود قدش وز آن آزار میماند به دل
چون مسافر کو درم در خانه مدفون کرد و رفت
داغ پنهانش از او بسیار میماند به دل
هم به زخم هر یکی شادم اگرچه در شدن
خارها زان سرو گلرخسار میماند به دل
باده صافم ده ای ساقی که زهر غم بسی
از غم آن شوخ شیرینکار میماند به دل
آن پری از خانه چشمم به صورت گر رود
نقش او چون صورت دیوار میماند به دل
فانیا زان کافرت نبود خلاصی کِت ز هجر
از خیال کاکلش زنّار میماند به دل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میرود یار و مرا آزار میماند به دل
وایِ مسکینی کِش آن رفتار میماند به دل
زیستن دشوار میبینم که از غمزه مرا
اندکاندک هر زمان آزار میماند به دل
پند میگویی، ولی معذور داری دوست، زانک
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.