باز دل تفرقه در توبه و طامات انداخت
ساغر می زده خود را به خرابات انداخت
این طرف غلغله از خیل خرابات افکند
آن طرف دغدغه در اهل مناجات انداخت
هادیش همت رندان شد اگر نی خود را
که تواند بدر از آن همه آفات انداخت
سر که انداخت بر پیر خرابات مغان
نه به تکلیف که از فخر و مباهات انداخت
شکر مستی می عشق حریفی که بگفت
دور از رنج خمارش به مکافات انداخت
بنده مغبچه باده فروشم که نظر
طرف دردکشان بهر مراعات انداخت
پیر دیرو کرمش دید چو فانی دیگر
دیده کی بر روش شیخ و کرامات انداخت؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.