گنجور

 
ملک‌الشعرا بهار

در مَسیلِ مَسکَنَت خُفتیم و چندی برگذشت

سر ز جا برداشتیم اکنون که آب از سر گذشت

تیغ بر سر خورده فرهادا برآور سر ز خواب

کآفتاب از تیغ کوه بیستون اندر گذشت

اهرمن مُلکِ سلیمانِ پیمبر غصب کرد

دیو بر بنگاهِ کیکاوسِ نام‌آور گذشت

پیش این روز سیه‌، گشتند بالله روسفید

روزهایی کز سیه‌بختی برین کشور گذشت

هست بالله سهل و آسان پیش دزد خانگی

زحمت دزدی که از بام آمد و از در گذشت

تازه گشت از فرقهٔ قزّاق در دوران ما

آنچه از خیلِ غُزان در دورهٔ سنجر گذشت

در دهانِ اهلِ دانش فرقهٔ غُز خاک ریخت

وای خاکم بر دهان بر ما از آن بدتر گذشت

هیچ نگذشت از ستم بر ما ز چنگیز مغول

کز رضاخان ستمکار ستم‌گستر گذشت

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode