گنجور

 
ملک‌الشعرا بهار

زندگی جنگ است جانا بهر جنگ آماده شو

نیست هنگام تامل بی‌درنگ آماده شو

در ره ناموس ملک و ملت و خویش و تبار

با نشاط شیر و با عزم پلنگ آماده شو

بهر کام دوستان و بهر طبع دشمنان

در مقام خویش‌، چون شهد و شرنگ آماده شو

همچو شیر سخت‌دندان یا عقاب تیزچنگ

تا مراد خویش را آری به چنگ‌، آماده شو

تا رود صیت خوشت هرسو، چو سرو آزاده باش

تا رسد آوازه‌ات هرجا، چو چنگ آماده شو

علم یکتا گوهر است و کاهلی کام نهنگ

تا بری این گوهر از کام نهنگ آماده شو

حاصل فرهنگ جز مهر و محبت هیچ نیست

تا از این فرهنگ یابی فر و هنگ آماده شو

خشم و شهوت پالهنگ گردن آزادگی‌ست

تا ز گردن بفکنی این پالهنگ آماده شو

پاکدامن باش و ایمن‌، ورنه با سرکوب دهر

چون قَمیصِ شوخگن بهر گدنگ آماده شو

چون جوانمردان به یک‌رنگی مَثَل شو در جهان

ورنه بهر دیدن صد ریو و رنگ آماده شو

گر به گیتی علم و دانش را نجُستی رنگ رنگ

تیره‌بختی را به گیتی رنگ رنگ آماده شو

ای پسر کسب هنر کن تا که نام‌آور شوی

ور بماندی از هنرها بهر ننگ آماده شو

خیز و با ورزش برآر این کسوت زرد از بدن

ورنه چون شلتوک مسکین بهر دنگ آماده شو

گر نکردی بازوی خود را به ورزش همچو سنگ

ای بلورین ساق و ساعد، بهر سنگ آماده شو

ور تن ورزنده‌ات را ورزش جان یار نیست

چون ستوران از پی افسار و تنگ آماده شو

گر تنت بی‌کار و جان بی‌ورز و دل بی‌عشق ماند

همچو مسکینان به فقر و چرس و بنگ آماده شو

رستی ار با رهروان رفتی وگر ماندی به جای

سنگلاخ عمر را با پای لنگ آماده شو

با ریاضت می‌توان ز آیینهٔ جان برد زنگ

تا رود یک سر از این آیینه زنگ آماده شو

نیست ممکن پاس کشور بی‌کتاب و بی‌تفنگ

بهر کشور با کتاب و با تفنگ آماده شو

دهر در هر کارکردی می‌زند زنگ خطر

پیش از آن کآید به گوشت بانگ زنگ آماده‌ شو

تا رسی از راستکاری با سر مقصود خویش

زیر این چرخ مقوس چون خدنگ آماده شو

ساز چوگانی ز رسم مشرق و علم فرنگ

پس برای بردن گوی از فرنگ آماده شو

این بنا آماده شد بهر تو با این ارج و سنگ

هم تو بهر این بنا با ارج و سنگ آماده شو

اینک این میدان ورزش‌، عرصهٔ علم و هنر

شیرمردا با غریو و با غرنگ آماده شو

سال تاریخ بنا را زد رقم کلک بهار

زندگی جنگست جانا بهر جنگ آماده شو

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode