گنجور

 
ملک‌الشعرا بهار

ما فقیران که روز در تعبیم

پادشاهان ملک نیمشبیم

تاجداران شامل البرکات

شهریاران کامل‌النسبیم

همه با فیض محض متصلیم

همه با نور پاک منتسبیم

همه دلدادگان پاکدلیم

همه تردامنان خشک لبیم

از فراغت میان ناز و نعیم

و از ملامت میان تاب و تبیم

گاه گلگشت خلد راکوثر

گه تنور جحیم را لهبیم

بر ما دوزخ و بهشت یکیست

که به هرجا رضای او طلبیم

خلق عالم سرند وما مغزیم

اهل گیتی تنند و ما عصبیم

انجلاء قلوب را، صیقل

ارتقاء نفوس را سببیم

قول ما حجت است در هرکار

زانکه ما مردمان بلعجبیم

بستهٔ عقل اولیم‌، ولی

خردآموز عقل مکتسبیم

فرح و انبساط خلق از ماست

گرچه خود جمله در غم و کربیم

ما زبان فرشتگان دانیم

زانکه شاگرد کارگاه ربیم

هرکه خواهد مقام ما یابد

گو برو خاک شو که ما ذهبیم

همچوما خاک‌شوکه زرگردی

زانکه ما خاک وادی طلبیم

وصل از او کی طلب کنیم که ما

عاشقی چون بهار با ادبیم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode