گنجور

 
شیخ بهایی

هرگز نرسیده‌ام من سوخته جان،

روزی به امید

وز بخت سیه ندیده‌ام، هیچ زمان،

یک روز سفید

قاصد چو نوید وصل با من می‌گفت،

آهسته بگفت

در حیرتم از بخت بد خود که چه سان؟

این حرف شنید

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode