غزل
هی که را رنگی بود بی کر و فر
بیشکی هر کس برو دارد نظر
و آن کس را کاتشی در جان بود
آتشش در جان چه باشد کارگر
ترک چشمی هر کرا زد ناوکی
دارد از دست زمانه در جگر
هرچه من با عاشقان کردم بجور
گردش ایام آوردش بسر
من چنین در آتش از کردار خویش
بلبل بیچاره از من بی خبر
ای صبای خوش نسیم آخر بدم
باد سردی بر من و گرمی ببر
این بگفت و گشت خامش تا برفت
از وجود نازنینش جان بدر
گر تو داری خاطر عطاروش
باشی از فیض خدا صاحب نظر
با دو بار کلیک بر روی هر واژه میتوانید معنای آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
شمارهگذاری ابیات | وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی) | شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | منبع اولیه: کتابخانه تصوف | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
برای معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است اینجا کلیک کنید.
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. برای نوشتن حاشیه اینجا کلیک کنید.