گنجور

 
عطار

ای گل به دریغِ عمر دل پُر خون کن

ور ماتم خویش میکنی اکنون کن

وی صبح چو عمر گل به یک دم گرو است

آن دم بزن و از گروش بیرون کن

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode