شماره ۱: آنجا که نه جان رسید ونه تن آنجا
شماره ۲: می نرهانی مرا ز من، من چکنم
شماره ۳: پیوسته دلم به جانت میخواهد جست
شماره ۴: چندانکه مرا میل به رفتن بیش است
شماره ۵: راهی به خودم که مینماید آخر
شماره ۶: گر تن گویم به خویشتن مینرود
شماره ۷: تا چند به پای جان و تن خواهم رفت
شماره ۸: از خود نتوان راه معانی کردن
شماره ۹: خواهی که ز اضطرار و خواری برهی
شماره ۱۰: جان محرم درگاه همی باید برد
شماره ۱۱: گر در سفر یگانگی خواهی بود
شماره ۱۲: آن را که ز حق روزفزون آید کار
شماره ۱۳: در عشق دلی خراب چتواند کرد
شماره ۱۴: کارتو، نکو، او بتواند کردن
شماره ۱۵: عالم چو زکاف و نون توان آوردن
شماره ۱۶: ای دوست ز اندوه دل ریش چه سود
شماره ۱۷: تقدیر چو سابق است تعلیم چه سود
شماره ۱۸: از کار قضا در تب و در تفت چه سود
شماره ۱۹: گر دوزخی و اگر بهشتی امروز
شماره ۲۰: دی حکم حیات با اجل راندهاند
شماره ۲۱: هر دل که زحکم رفته فرسوده شود
شماره ۲۲: گر مرد حقی مخالف باطل باش
شماره ۲۳: تا رخت وجودت به عدم در نکشند
شماره ۲۴: آنجا که قرار کار عالم دادند
شماره ۲۵: نفست چه کند چو بند نگشایندش
شماره ۲۶: از هستی خود دم تولا چه زنیم
شماره ۲۷: جانی اگر از حق خبری میداری
شماره ۲۸: آنها که به علم و عقل در پیشانند
شماره ۲۹: تا چند کنم گناه در گردن خویش
شماره ۳۰: تا چند روی بیهده از هر سویی
شماره ۳۱: بی حکم تو هیچ کار نتواند بود
شماره ۳۲: ترسم که چو بیش ازین جهانت ندهند